دستهایم زیر چانه

ناچار به زیستن ...

دستهایم زیر چانه

ناچار به زیستن ...

بعد از تاخیر

فقط خدا میدونه چقد حالم بده 

اشک امون نمیده 

میدونی, 

زندگی واقعا یه بازیه عجیبه 

گاهی چنان به اوج لذت میری که فک میکنی داری خواب میبینی 

گاهی هم ... 

آرزو میکنی لحظه هایی که توشی یه خواب باشه ... 

  

 

دعایم کن 

 

  

نظرات 1 + ارسال نظر
Mirror چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:35 ب.ظ

?how come i never saw this post b4
i hope every single thing becomes ok and u still have those great and joyful moments in reality again.

mirror عزیز اگر امکان فارسی نوشتن نیست لطفا مِن بعد فینگلیش بنویسید.
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد