دستهایم زیر چانه

ناچار به زیستن ...

دستهایم زیر چانه

ناچار به زیستن ...

در ادامه پست قبل...

زن بی صداترین شبح ِ توی خانه بود

با خط ّ چشم های عجیب و رژ ِ لبش

معشوقه ی تمام غزل های کهنه و

دل می ربود! با حرکات مؤدّبش

یک قرص ضدّ حاملگی توی کیف داشت

یک ارتباط ِ غیرکلامی ته ِ شبش...

فاطمه اختصاری

ما اتفاق های بدی هستیم
در صفحه های مختلف تقویم 
ما مشت های واشده با چاقو
ما شهر ِ در برابر ِ شب تسلیم

فاطمه اختصاری

شب شبیه شب، شبیه هیچ چی به غیر شب
بی لبی به روی لب بخواب، شب بخیر شب!
...
فاطمه اختصاری

(چون با موبایلم فونت هارو نمیشه دستکاری کرد.. پوزش.)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد