دستهایم زیر چانه

ناچار به زیستن ...

دستهایم زیر چانه

ناچار به زیستن ...

خسته از عقل.. خسته از بودن

باز من لعنتی دچار حالات آفاقی شدم :))

اعصابم خورده :(((

چرا درس خوندنم نمیااااد.....

چرا امروز از ٦.٥ صبح دیگه خوابم نبرددد... مغزم پر شد از فکرای چرت و پرت...

چرا حالم خوب نمیشه...؟؟؟؟ چرا تکلیفم با این فکر و خیالا و حدس و گمانا و شکیات و ابهامات روشن نمیشه؟؟؟ :((


قسمتی از یک شعر دکتر مهدی موسوی افتاده تو مغزم:

...

خسته از عقل خسته از بودن

روی سیگار بار زد خود را

مثل یک خنده جنون آمیز

توی این شعر جااار زد خود را!

راوی ات دست برد در قصه

از کنارت کنار زد خود را

عشق پاندای کوچک من بود

از درخت تو دار زد خود را..... . 


فعلا.....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد