دستهایم زیر چانه

ناچار به زیستن ...

دستهایم زیر چانه

ناچار به زیستن ...

بداهه می گویم مثل گریه های « بکت »

بداهه می گویم مثل گریه های « بکت »

شبیه اکثر تصویر های تو ثابت

شبیه کردن_ فریاد ، در گلو تنها !

شبیه بچگی_ نا امید تو ساکت

شبیه حرکت انسان گیج روی زمین

شبیه حرکت یک سوسک روی سطح موکت

شبیه دلقک خاموش یک هواپیما

شبیه اوج گرفتن سوار یک ماکت

شبیه خلق کسی مثل خواب های کجت

شبیه گم شدن از خود میان « اینترنت »

شبیه زن ، ویدئو ، قلب مرد ، تلویزیون

شبیه پارگی سیم ظاهرا رابط !

تو از الاغ پیاده شدی و مردم شهر

تو را به زور نشاندند در میان « جت » !

زن برهنه شده زیر پوشش تاریخ

تو و پنیر محلیت لای نان باگت !

زمان خیس لزج روی شورت آدم ایکس

جهان بسته شده روی بند یک کرست

همینکه بوی تنی ناشناس را بدهی

و بعد گریه کنی در میان یک توالت

نمی توانم از این مارپیچ در بروم

جهان_ لعنتی_ بی گریز_ shit ! shit ! shit ! . . .



مهدی موسوی

مثل یک موش مرده خوشبختم

مثل یک موش مرده خوشبختم، مثل یک موش مرده غم دارم

توی یک ابر گیج غوطه ورم، ترس از ارتفاع هم دارم!!

عشق بر روی تخت می خندد مثل دیوانه ای که گریه کند

مرگ از لابه لای آجرها می وزد در اتاق نمدارم

باز هی می زند تو را باران، باز باران دوباره هی باران

باز هی می زند... ولی انگار چیزهایی هنوز کم دارم

تن من درد/ می کند گریه، دل من/ می خورد به هم ما را

مثل «امروز می روی » شده ام درد «بدجور عاشقم » دارم!

می زند زیر پای من هر موج... گرچه از زندگی پُرم، از تو!

ماه می گویدم: برو، بعداً! گرچه تا مرگ یک قدم دارم

متلاشی شده ولی برجا! در تضادی که از خودم هستم

برگ هایی که رو به خورشیدند ریشه هایی که توی سم دارم

سید مهدی موسوی

سال نو تونم مبارک!

من شرمم میشه الان !

با این حال سلام

سال تقریبا نوتون مبارک!

شرمنده که اینهمه وقت که نیومدم هیچ, تبریک سال نوئم نگفتم!





دیگه بهرحال مسافرت بوده و دانشگاه و مهمونی و هزار بهونه ی دیگه

آااااره... خلاصه

آخی ........ خئلی وخ بود نیومده بودماااا

مطلب خاصی ندارم که بیام رو بلاگ بذارمش خیلی وخته اهل شعر پست مدرن شدم و دوس دارم گاهی اون شعر هارو بذارم..


خب فعلا