دستهایم زیر چانه

ناچار به زیستن ...

دستهایم زیر چانه

ناچار به زیستن ...

خود فصل نو ...

...

امشب بعد از کلللـــــــــــی وقت نمیدونم مثلا دو سه سال چقدر ... ، شعر گفتم!

بنابراین الان لغتنامم داره استراحت میکنه و حرف زیادی برا گفتن ندارم.........

فقط اینکه...

شد آنچه باید میشد....!


همین.

مرسی اگه دعا کرده بودین..

بازم بکنین :)

فعلا

(هه هه فک کردی قراره شعرو بذارم؟.. زهی خیاااال باطل!)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد