دستهایم زیر چانه

ناچار به زیستن ...

دستهایم زیر چانه

ناچار به زیستن ...

در ادامه پست قبل...

زن بی صداترین شبح ِ توی خانه بود

با خط ّ چشم های عجیب و رژ ِ لبش

معشوقه ی تمام غزل های کهنه و

دل می ربود! با حرکات مؤدّبش

یک قرص ضدّ حاملگی توی کیف داشت

یک ارتباط ِ غیرکلامی ته ِ شبش...

فاطمه اختصاری

ما اتفاق های بدی هستیم
در صفحه های مختلف تقویم 
ما مشت های واشده با چاقو
ما شهر ِ در برابر ِ شب تسلیم

فاطمه اختصاری

شب شبیه شب، شبیه هیچ چی به غیر شب
بی لبی به روی لب بخواب، شب بخیر شب!
...
فاطمه اختصاری

(چون با موبایلم فونت هارو نمیشه دستکاری کرد.. پوزش.)

خبر بد جامعه شعر و ادبیات..

حدود یک ماه و نیم دوماهه که از ناپدید شدن دکتر موسوی و فاطمه اختصاری و بعدم خبر دستگیر شدنشون میگذره..

ححححح.. بفرمایید اینم دولت روحانی.. هی گفتین اگه رای ندیم خود دولت یکیو انتخاب میکنه و ال میشه و بل میشه..

من نمیدونم چرا مردم انقد ساده ن..؟ ینی الان آقای روحانی انتخاب مردمه دیگه آره؟؟ درسته که انتخاب مردم بوده ولی انتخاب دولت هم بوده!!

یعنی عمرا اگه جناب سید قلابی (آغا) صلاح نمیدونستن الان ایشون رنگ ریاست جمهوری رو میدید..!

حداقل تو دولت قبلی قسمتی از شعرای بنده خداها رو سانسور میکردن الان که دیگه رسما هویت و شخصیت و جسمشونو سانسور کردن!!

هعی.... 

امیدوارم بزودی خبر آزادیشونو بشنویم.. حداقل سودش به نفع امثال منه که به شعرای اینا احتیاج دارن..

من خودمو تو شعرای مهدی موسوی میبینم انگار منو به قلم میکشه..

ححححح....


(هنوز کسی هس با "حححح" گفتن من آشنا نباشه؟؟ :) یعنی نفس عمیق غمگین یا بنوعی همون آااااه...) :)


***

کشیدم از تو: دو تا کوه، بعد، چند کلاغ
غروب کردم تا هر غروب گریه کنی
برای من که تمامی قصّه بد بودم
کجاست آغوشی تا که خوب گریه کنی؟!
میان بندری ِ ضبط، بغض کردم تا
کنار ترمینال ِ جنوب گریه کنی
نشستم و خود را توی چای حل کردم
لباس زیرت را در شبم بغل کردم
سفر نبود و کسی دست در کتابم برد
به سقف زل زدم از درد... تا که خوابم برد
صدای هق هق من پشت کوه قایم شد
برای بیداری، قرص خواب لازم شد
مرا ببخش که جغدم! همیشه بیدارم
مرا ببخش اگر گریه هام تکراری ست
به لب گرفتن تو زیر دوش گریه شدم
صدای خون، از حمّام خانه ام جاری ست
مرا ببخش که پاشیده ام به دیوارت
نمی توانم دیگر... که زخم ها کاری ست
کجا فرار کند این کلاغ ِ بی آخر!
که پشت هر در ِ بسته دوباره دیواری ست
مرا بغل کن یک لحظه توی خواب فقط!
که حل شود در لیوان دو چشم قهوه ای ات
که خلسه در شب من وارد عمل بشود
تمام فلسفه ها در تن تو حل بشود
تو می روی پشت ِ کوه های نقّاشی
کنار من، تنها انتظار خواهد ماند
پرنده ها همه سمت ِ جنوب می کوچند
سکوت جغد ولی کنج غار خواهد ماند
تو می روی پشت ِ بنـ/ دری که باز نشد
کنار ضبط، کسی زار زار خواهد ماند
چه می شد این شب خسته به سمت لب برود
کسی که آخر خطّم... عقب عقب برود
از انتهای زمستان، بهار برگردد
که با فشار ِ دکمه... نوار برگردد!!
چه بود عشق؟ به جز تخت خالی یک هیچ!
تمام خود را تقدیم دیگری کردن
طلاق دادن یک خواب در صراحت تیغ!
و گریه در وسط ِ «دادگستری» کردن
کنار ترمینالی که نیستی ماندن
شب ِ جنونزده را رقص بندری کردن!
صدای خنده ی تو در سکوت خواهش من
شبی بلندتر از موی روی بالش من
عجیب نیست اگر ابر، غرق گریه شده
که از جدایی ما تازه باخبر شده است
مگر نسیم، رسانده به خانه بوی تو را
که تیغ کُند شده، قرص بی اثر شده است!
مرا بگیر در آغوش لعنتیت عزیز!
که گریه های من از شب بزرگتر شده است
مرا بگیر در آغوش...

سید مهدی موسوی

حسی که نباید باشه ولی هست...

احساس پیری میکنم....

احساسی که نباید باشه ولی هست..

بنظر و در ظاهر جوونم ولی همچین حسی ندارم..

خسته تر هر زمانم

تصنیف های قدیمی گوش میکنم.. دهه پنجاه.. دهه چهل..

و آه میکشم.. آهی که دود میشود..

حححححح.....

بغضم گرفت :)

اما من عوض نشده م.... خیلی شبیه خودم هستم..

خسته آزرده غمگین شدیدا خواستار تنهایی افسرده و و و ...


برمیگردم.. .

:(

Crying .......

feeling unsuccessful and hopeless..........

Donno what the hell gonna do...........

i feel sick

tired

ruined

uh Godddddddddddd :((((

Lemme go :((


Crying.....