دستهایم زیر چانه

ناچار به زیستن ...

دستهایم زیر چانه

ناچار به زیستن ...

تنها در تاریکی....!

تنها تو اتاقم تو تاریکی دراز کشیدم رو تخت و مینویسم.....

و ... تنها و بی کس موندم تو تاریکی و ظلمت این شرایط طاقت فرسا!

فی الحال به دو طریق تنها هستم تو دل تاریکی (طبق عنوان یادداشت) :)

خولاصه...

هیچی حال مال نداشتم گفتم بیام یخده چسناله کنم تو خلوتگه اینترنتیم...! ؛)

بعد از خودکشی ناموفقم... احساس ضعف و یأس بیشتری میکنم!

زندگیم روز به روز سخت تر میشه.... مقایسش ک میکنم با قبلنا میبینم اصن پشه ام نیستن اون روزا در مقابل اینروزا!!

توکلم به خداست و ازش میخوام زودتر بهم آرامش بده... فقط آرامش.

...

میبینم که دیگه هیچکی نمیاد دوخط واسمون بنویسه تو نظرات..... شمام تنهام گذاشتین؟ هعی :)

نظرات 1 + ارسال نظر
بچه ها بهم میگن ماری سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:37 ق.ظ


های دختره

های ماری.....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد