بداهه می گویم مثل گریه های « بکت »
شبیه اکثر تصویر های تو ثابت
شبیه کردن_ فریاد ، در گلو تنها !
شبیه بچگی_ نا امید تو ساکت
شبیه حرکت انسان گیج روی زمین
شبیه حرکت یک سوسک روی سطح موکت
شبیه دلقک خاموش یک هواپیما
شبیه اوج گرفتن سوار یک ماکت
شبیه خلق کسی مثل خواب های کجت
شبیه گم شدن از خود میان « اینترنت »
شبیه زن ، ویدئو ، قلب مرد ، تلویزیون
شبیه پارگی سیم ظاهرا رابط !
تو از الاغ پیاده شدی و مردم شهر
تو را به زور نشاندند در میان « جت » !
زن برهنه شده زیر پوشش تاریخ
تو و پنیر محلیت لای نان باگت !
زمان خیس لزج روی شورت آدم ایکس
جهان بسته شده روی بند یک کرست
همینکه بوی تنی ناشناس را بدهی
و بعد گریه کنی در میان یک توالت
نمی توانم از این مارپیچ در برومجهان_ لعنتی_ بی گریز_ shit ! shit ! shit ! . . .
مهدی موسوی