دستهایم زیر چانه

ناچار به زیستن ...

دستهایم زیر چانه

ناچار به زیستن ...

مثل یک موش مرده خوشبختم

مثل یک موش مرده خوشبختم، مثل یک موش مرده غم دارم

توی یک ابر گیج غوطه ورم، ترس از ارتفاع هم دارم!!

عشق بر روی تخت می خندد مثل دیوانه ای که گریه کند

مرگ از لابه لای آجرها می وزد در اتاق نمدارم

باز هی می زند تو را باران، باز باران دوباره هی باران

باز هی می زند... ولی انگار چیزهایی هنوز کم دارم

تن من درد/ می کند گریه، دل من/ می خورد به هم ما را

مثل «امروز می روی » شده ام درد «بدجور عاشقم » دارم!

می زند زیر پای من هر موج... گرچه از زندگی پُرم، از تو!

ماه می گویدم: برو، بعداً! گرچه تا مرگ یک قدم دارم

متلاشی شده ولی برجا! در تضادی که از خودم هستم

برگ هایی که رو به خورشیدند ریشه هایی که توی سم دارم

سید مهدی موسوی
نظرات 2 + ارسال نظر
سارا چهارشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:30 ب.ظ http://http://sambaclobster.blogfa.com/

قشنگ بود

موافقم :)

بچه ها بهم میگن ماری یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:51 ق.ظ http://binahayat2032.blogfa.com

به به به به....نوشی خانومو ...!!!
فی البداهه سلام دختر جون ...خوبی ؟...خوشی ؟...سلامتی ؟...چه خبرا ؟...بدون ما که خوش میگذره ؟

شرمندمون کردی , شرمندتون کردم ( دو ماهگی نود و یکتم مبارک باشه )


خیلی خوشحالم
من نوشی را دوست دارم!
نوشی من را دوست ندارد!
وبلاگ نوشی قشنگ است!
آن دختر در اردیبهشت ماه آمد!

دیگم هیچی بلد نیستم
سرتم نمیزنم!
میام دوباره...به شرطی که بیای ...!!!

سلاااام دختر! میدونی من چند وقته نیومدم اینجا؟!!!
کلا فراموش کرده بودم اینجا رو ...!
هعی..! حواس نمیمونه برا آدم که..!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد