پت... پت... چراغ از نفس افتاد تا پدر آمد سراغ خلوت مادر/ سکانس بعد
نه ماه بعد غنچهی سرخی شدی ولی مادر شبیه یک گل پر پر/ سکانس بعد
تو چار ساله بودی و عشقت پرنده بود، یک اتفاق ساده دلت را مچاله کرد
گنجشک پر، کبوتر... و در کل پرنده پر؛ مادر پریده بود و پدر پر/ سکانس بعد
- «ابرو کمون! شونه بلندم! لالا لالا
گلدونهی دلم! گل گندم! لالا لالا
کی میشه حجلهت ببندم!؟ لالا لالا...»
مادر بزرگ با نوهاش در سکانس بعد
یک خانه داشتند ته کوچهی زمین، دور از تمام مردم دلسرد بیخیال
در فصل بیبخار زمستان قشنگ بود بر شیشهها بخار سماور/ سکانس بعد
کیف و کتاب دخل به خرجش نمیرود، باید-نبایدی که به منطق نمیخورد
آقای ناظمی که سراپا شکایت است: «گمشو لجن برو دم دفتر!»/ سکانس بعد
مادر بزرگ حادثهی بعدی تو بود، او را ببر و زیر لحد خاک کن! -همین-
یک فاتحه بخوان و به یک ارث فکر کن! -به جانماز بی بی کوثر-/
همین سکانس -در متن-
#کارگردان سگ خلق و بد دهن از پشت دوربین به همه پارس میکند
و کات میدهد به تو که: «این چه طرزش است؟ با این پلان مسخره! تف بر سکانس بعد#
بازار ریشه ریشه تو را جذب میکند، تو شاخه شاخه در لجن روزمرگی
تو برگ برگ زردتر از روزهای قبل، در دست بادهای شناور/ سکانس بعد
- «آقا لبو ببر! لبوی داغ حال میده! خانم لبو بدم؟!»
- «بده آقا!»
که ناگهان؛ موهاش توی باد دلت را به باد داد آن دختر تکیدهی لاغر/ سکانس بعد
دختر ولی پرید و خمارت گذاشت، بعد میخانه بود و نم نم سیگارهای تلخ
با یاد چشمهای خمارش تو بودی و بعد از دو بطر، بطری دیگر/ سکانس بعد
یک دستمال یزدی و یک پاتوق مدام
{مردی مزاحم دو سه تا خانم جوان}
چاقو به دست میرسی و قاط میزنی: «هی! با توئم کثافت عنتر!»/
سکانس بعد زندان-
شروع حرفهای جرمی بزرگتر، یک طرح کاد واقعی از مجرمان پیر
استاد کار میشوی و میزنی جلو، با چند سال سابقه کمتر/ سکانس بعد
«آزادیت مبارک!»
- «ممنون! ولی... شما؟!»
- «من شاعرم، همان که تو را خلق کرده است اما ببخش خالق خوبی نبودهام!
من قول میدهم که تو در هر سکانس بعد
هر جور خواستی بروی زندگی کنی، یک کار و بار عالی با یک زن قشنگ...»
خواباند بیخ گوشم، زل زد به چشمهام چیزی نگفت؛ رفت.
شبی در سکانس بعد
او قرصهای کوچک آرامبخش را با چای تلخ، بسته به بسته به حلق ریخت
تا آمدم به متن بیایم کمک کنم، پشت سکانسهای فراموش، fade شد
محمدعلی پورشیخعلی
***
خیلی زیاد فوق العاده ست!! 3> 3> 3>
سلام نوشی جان
بهتر شد حالت یا نه؟
من که خدا رو شکر حالم خیلی بهتره.
بهمین مطلبم که اومدی و نظر دادی دوباره سر بزن.
سَلِـین آق حسین

هه هه میبینی باز خل شدم؟! 
هااا که بهترممممممم مرسیییی
خوشحالم که توئم بهتری!
میخام رو پام واسسم! میخام زنده شم باز! ولی حتمن باید عوض شم میخام رو بدیام کار کنم
خدا جون کمک کنه صلواااات!
چشم میام
سلام !
سکانسای جالبی بودن...خیلی جالب....
وای خدا جون چقدر این زمان زود میگذره...امروز یکشنبه. البته ششم شهریور 90...فردا دوشنبه , پس فردا...و همین جور زمان میگذره...
چیزی به ترم بعد نمونده...من که دیگه حالشو ندارم.....
سوالی که باید اول میپرسیدمو الان میپرسم ! چطور مطوری دوست من؟؟؟؟
نوکرم
حالا منم جواب سوالتو آخر میدم 
انقده خوبه درس که نمیخونیم! میریم میشینیم غیبت میکنیمو تیکه میندازیمو وسط کلاسام خلاف میکنیم!! =))


مرسی بهترم خدا رو شکر! کمک غیبی رسید 
منم حاااال ترم بعد رو ندارمممممممم :(( ولی با دوستام خیلی خوش میگذره
ازت خوشم اومده ماری به دلم نشستی
چن سالته؟ بچه کجایی؟ خواستی خوصوصی در گوش رییس بگو
خب حالا جواب سوالت
تو خوبی گلم؟