دستهایم زیر چانه

ناچار به زیستن ...

دستهایم زیر چانه

ناچار به زیستن ...

ایندفه خودِ خودم!

فردا 21مین سالگرد اون روزیه که بدبخت شدنم مُهر خورد! Sigh 

 

Begging it´s my Birthday 

 

خب من زندگی رو دوس ندارم 

همین ...! 

حححححح 

فعلن خدافظ

نظرات 2 + ارسال نظر
حسین شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:10 ق.ظ http://1w1p.blogsky.com

سلام.
اسمت مهرنوشه درسته؟
سال جدید برات مبارک باشه انشاءالله.

اینا چیه که نوشتی خانوم؟!
از دوستای آرام من این جور مطلبها بعیده والله!!
تو مثلا یکی از طرفدارای امام زمانمون هستی. اینجوری میخوای به ایشون کمک کنی؟!
تو باید تلاش کنی عشق و عدالت و انسانیت رو تو زندگی دیگران برپا کنی. البته قبلش لازمه که اونا رو تو زندگی خودت وارد کنی تا بتونی به دیگران هم منتقل کنی.
سعی کن تو راهی که امام زمانت حضور داره قدم برداری اون وقت میبینی که اون روزی که دنیا اومدی روز خوشبختیت بود نه بدبختی
بیشتر مراقب خودت و دلت باش مشهدی خانوم.
به خدای مهربونم میسپارمت.

هِح! نه اسمم مهرنوش نیس
بــــــــــاشه حوسین آقا همه بعضی اوقات اُفت روحیه میگیرن! بیخیال
اونام که گفتی چـــــــــــشم

رهگذر شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:07 ب.ظ

سلام
همون یه مدتی نبودی!!
گذاشته بودی تولدت بشه
تولدت مبارک غریبه آشنا
چرا زندگی رو دوست نداری؟؟!!
به قول آقای چارلی چاپلین:
زندگی مشکلی نیست که بخوایم حلش کنیم‌‌؛بلکه هدیه ایه که باید ازش لذت ببریم
پس ازش لذت ببر
امیدوارم هرچیزی که دوست داری و به صلاحته خدا بهت بده...

آها اینم میشه
مرســـــــــی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد